عید ولادت مردان سرزمین مقدس گرامی باد

عید ولادت مردان سرزمین مقدس گرامی باد

درود بر حسین

درودی که هنگام نوشیدن اب خنک بر زبان می آید .

عالم در طواف عشق است و حسین دایره دار این طواف در کربلا

آری در برهوت دیوان زندگیم تنها تو را برای سرودن دارم یا حسین

و اینک باید گوش را تیز نمود . چشم را گشود

و دنیا را با زلال اشکهایمان شست و از ملک رخت بر بست که چون حسینی

می آید از عشق و عمق و ملکوت ومعنا

از آسمان و عرش

میلادش مبارک

...................................

ای فرزند آدم ...

ای فرزند آدم ...

من تو را آفریده ام و از حال درون تو

با خبرم ، اسرار تو را می دانم و بر ملا نمی کنم

تنها کسی هستم که

مطمئنی به تو خیانت نمی ورزم

از تو کوچکتر نیستم و هیچگاه

پایان نمی پذیرم . سرچشمه و منبع همه

عشقها و محبتها منم .

تو را برای خودم درست کرده و

پرداخته ام . به من روی آور و با من انس بگیر.

از دیگران بگریز و در من بیاویز

تو مال منی ، نه از آن دیگران ، اگر یک

قدم به سوی من بیایی ده قدم به سوی تو. خواهم برداشت

.................................................................از کتاب تنهایی

مبعث

 

روزگاری بود میوه اش فتنه، خوراکش مردار، زندگی اش آلوده، سایه های ترس شانه های بردگان را می لرزاند. تازیانه ستم، عاطفه را از چهره ها می سترد. تاریکی، در اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی گناه، در خاک سرد زنده به گور می شدند. و در این هنگام بود که محمد (ص) بر چکاد کوه نور ایستاد و زمین در زیر پاهای او استوار گردید.

نیایش

*****

*****

در وجودم چیزی هست که تو را نجوا می کند ... و تنها عشق مرا رها می کند ... و نور آن نگاهی ست که تو به من روا می کنی ... پس عشق و نور را از من دریغ نکن و بر من بتاب که بی عشق تو ؛ بی نگاه تو ؛ بی تو رو به غروب رهسپارم .... مرا به طلوعی دیگر برسان

*****

سر به محراب تو ساید شرمگین مردی گنه آلود

ای خدا بشنو نوای بنده ای آلوده دامان را

غمگسارا! سینه ام از غم گرانبارست

مهربانا! خلوتم از گریه لبریزست

ای خدا! تنها تو می بینی بجانم اشک پنهان را

پاک یزدانا!

با همه آلوده دامانی-

روح من پاکست و ذوق بندگی دارم

گرزیانمندم بعمری ازگنهکاری

در کفم سرمایه شرمندگی دارم

***

ای چراغ شام تار بینوایان!

در کویر تیرگیها رهنوردی پیر و رنجورم

دیده ام هر جا که میچرخد نشان از کورسوئی نیست

سینه مالان میخزم بر خار و خارا سنگ این وادی-

میزنم فریاد،اما ضجه ام را بازگوئی نیست.

***

ایزدا!پاک آفرینا!بی همانندا!

جان پاکم سوی تو پر میکشد چون مرغ دست آموز

آنکه می پیچد بپای جان من ابلیس نادانیست

راز پوشا! من سیه روئی پشیمانم

هر سر موی سیاهم آیه شام سیه روئیست

رشته موی سپیدم پرتو صبح پشیمانیست

***

 زندگی بخشا!

هر زمان از مرگ یاد آرم ـ

بند بند استخوانم می کشد فریاد از وحشت

ز آنکه جز آلودگی ره توشهای در عمق جانم نیست

وای اگر با این تهیدستی بدرگاه تو روی آرم

گر تهیدست و گنهکارم،پشیمانم

جز زبان اشک خجلت ،ترجمانم نیست.

***

روز و شب دست دعا بر آسمان دارم-

تا بباری بر کویر جان من بارای رحمت را

من تو رامیخواهم ازتو ای همه خوبی!

عشق خود رادردلم بیدار کن نه شوق جنت را

***

ای خدای کهکشانها!

تا ببینم در سکوتی سرد و سنگین آسمانت را-

نیمه شبها دیده میدوزم به اخترهای نورانی

تادیار کهکشانها میپرم با بال اندیشه-

لیک من میمانم و اندیشه و اقلیم حیرانی

***

در درون جان من باغی ز توحید است،اما حیف-

گلبنانش از غبار معصیت ها سخت پژمرده است

وز سموم بس گنه، این باغ، افسرده است

تا بشوید گرد را از چهره این باغ-

بر سرم گسترده کن ای مهربان! ابر هدایت را

تا یخشکد بوستان جان من در آتش غفلت-

برمگیر از پهندشت خاطرم چتر عنایت را

***

کردگارا!

گفتگوی با تو عطر آگین کند موج نفسها را

آنچه خرم میکند گلزار دل را،گفتگو با تست

نیمه شبها دوست میدارم بدرگاهت نیایش را

ندبه من میدواند بررخم باران اشک شرم-

تا بدین باران شکوفاتر کند باغ ستایش را

***

ای سخن را زندگی از تو!

من بجام شعر خود ریزم شراب واژه ها را،گرم-

تا ببخشم مستی پاکی بجان بندگان تو

بی نیازا! شرمگین مردی تهی دستم

آنچه دارم در خور تقدیم،شعر واشک خود بر آستان تو؟

***

سر به محراب تو ساید شرمگین مردی گنه آلود

ای خدا! بشنو نوای بندهای آلوده دامان را

غمگسارا! سینه ام از غم گرانبارست

مهربانا! خلوتم ازگریه لبریزست

ای خدا! تنها تو می بینی بجانم اشک پنهان را

 

*****

از کتاب طلوع محمد

*****

خانه کعبه

 

ای بارگهت قبله گه اهل نیاز
وی روضه حضرت تو خلوتگه راز
در خانه کعبه زادی و زادگهت
شد قبله مسلمین بهنگام نماز
ای ذات خدای را تو مرآت جلی
وی نور مبین کاشف سِرِّ ازلی
در مدح تـــو این بس که نبودی دوزخ
لَواجتَمَعَ النّاسُ عَلَی حُبِّ علی