مبعث

 

روزگاری بود میوه اش فتنه، خوراکش مردار، زندگی اش آلوده، سایه های ترس شانه های بردگان را می لرزاند. تازیانه ستم، عاطفه را از چهره ها می سترد. تاریکی، در اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی گناه، در خاک سرد زنده به گور می شدند. و در این هنگام بود که محمد (ص) بر چکاد کوه نور ایستاد و زمین در زیر پاهای او استوار گردید.

نیایش

*****

*****

در وجودم چیزی هست که تو را نجوا می کند ... و تنها عشق مرا رها می کند ... و نور آن نگاهی ست که تو به من روا می کنی ... پس عشق و نور را از من دریغ نکن و بر من بتاب که بی عشق تو ؛ بی نگاه تو ؛ بی تو رو به غروب رهسپارم .... مرا به طلوعی دیگر برسان

*****

سر به محراب تو ساید شرمگین مردی گنه آلود

ای خدا بشنو نوای بنده ای آلوده دامان را

غمگسارا! سینه ام از غم گرانبارست

مهربانا! خلوتم از گریه لبریزست

ای خدا! تنها تو می بینی بجانم اشک پنهان را

پاک یزدانا!

با همه آلوده دامانی-

روح من پاکست و ذوق بندگی دارم

گرزیانمندم بعمری ازگنهکاری

در کفم سرمایه شرمندگی دارم

***

ای چراغ شام تار بینوایان!

در کویر تیرگیها رهنوردی پیر و رنجورم

دیده ام هر جا که میچرخد نشان از کورسوئی نیست

سینه مالان میخزم بر خار و خارا سنگ این وادی-

میزنم فریاد،اما ضجه ام را بازگوئی نیست.

***

ایزدا!پاک آفرینا!بی همانندا!

جان پاکم سوی تو پر میکشد چون مرغ دست آموز

آنکه می پیچد بپای جان من ابلیس نادانیست

راز پوشا! من سیه روئی پشیمانم

هر سر موی سیاهم آیه شام سیه روئیست

رشته موی سپیدم پرتو صبح پشیمانیست

***

 زندگی بخشا!

هر زمان از مرگ یاد آرم ـ

بند بند استخوانم می کشد فریاد از وحشت

ز آنکه جز آلودگی ره توشهای در عمق جانم نیست

وای اگر با این تهیدستی بدرگاه تو روی آرم

گر تهیدست و گنهکارم،پشیمانم

جز زبان اشک خجلت ،ترجمانم نیست.

***

روز و شب دست دعا بر آسمان دارم-

تا بباری بر کویر جان من بارای رحمت را

من تو رامیخواهم ازتو ای همه خوبی!

عشق خود رادردلم بیدار کن نه شوق جنت را

***

ای خدای کهکشانها!

تا ببینم در سکوتی سرد و سنگین آسمانت را-

نیمه شبها دیده میدوزم به اخترهای نورانی

تادیار کهکشانها میپرم با بال اندیشه-

لیک من میمانم و اندیشه و اقلیم حیرانی

***

در درون جان من باغی ز توحید است،اما حیف-

گلبنانش از غبار معصیت ها سخت پژمرده است

وز سموم بس گنه، این باغ، افسرده است

تا بشوید گرد را از چهره این باغ-

بر سرم گسترده کن ای مهربان! ابر هدایت را

تا یخشکد بوستان جان من در آتش غفلت-

برمگیر از پهندشت خاطرم چتر عنایت را

***

کردگارا!

گفتگوی با تو عطر آگین کند موج نفسها را

آنچه خرم میکند گلزار دل را،گفتگو با تست

نیمه شبها دوست میدارم بدرگاهت نیایش را

ندبه من میدواند بررخم باران اشک شرم-

تا بدین باران شکوفاتر کند باغ ستایش را

***

ای سخن را زندگی از تو!

من بجام شعر خود ریزم شراب واژه ها را،گرم-

تا ببخشم مستی پاکی بجان بندگان تو

بی نیازا! شرمگین مردی تهی دستم

آنچه دارم در خور تقدیم،شعر واشک خود بر آستان تو؟

***

سر به محراب تو ساید شرمگین مردی گنه آلود

ای خدا! بشنو نوای بندهای آلوده دامان را

غمگسارا! سینه ام از غم گرانبارست

مهربانا! خلوتم ازگریه لبریزست

ای خدا! تنها تو می بینی بجانم اشک پنهان را

 

*****

از کتاب طلوع محمد

*****

خانه کعبه

 

ای بارگهت قبله گه اهل نیاز
وی روضه حضرت تو خلوتگه راز
در خانه کعبه زادی و زادگهت
شد قبله مسلمین بهنگام نماز
ای ذات خدای را تو مرآت جلی
وی نور مبین کاشف سِرِّ ازلی
در مدح تـــو این بس که نبودی دوزخ
لَواجتَمَعَ النّاسُ عَلَی حُبِّ علی
 

تنها تو مانده‌ای نصرالله!


 

نمی دانم حتی قلمم هم از نوشتن باز مانده است.نمی توانم توصیف کنم.

بیش از بیست روز از آغاز بمباران جنوب لبنان توسط ارتش اسراییل می گذرد.

  مردم لبنان زیر آماج گلوله هایی قرار دارند که کودکان اسرائیلی بر روی آنها یادگاری می‌‌نویسند و

 بعد سربازان اسرائیلی آنها را بر سر مردم بیگناه لبنانی فرو می‌ریزند ...

کجایند مدعیان پر ادعای دموکراسی و حقوق بشر؟؟؟ کجایند آنهایی که سالهاست با جان و مال مردم لبنان و فلسطین معامله می‌کنند ؟؟؟

تصاویر بقدر کافی ناراحت کننده هستند  تصاویری که هیچکدام از رسانه‌های داخلی و خارجی حتی جرأت نشان دادن ذره ای از آن را ندارد و ... فقط ببینید

 به حرمت انسان بودن، به صداقت بشری و تمامی خوبی های دنیا فقط اندکی درنگ کنید.

 

 
 










  و اما اکنون

تنها تو مانده‌ای نصرالله!

 

 

شرم الشیخ کوفه است و
جنوب‌، نینوا!
دارد جنوب شبیه کربلا می شود
مدیترانه‌، فرات است
فرات‌، عبای توست!
برای این همه زخمی
برای این همه بی کفن
تنها ردای مهربان تو مانده است!

وگرنه این سران
دشداشه‌هاشان را
پرچم صلح کردند و فروختند
شاید اگر نبود نفت می‌جنگیدند
دیروز، ذوالفقار را
با قطعنامه‌ها
تاق زدند
امروز منتظرند
که از قطعنامه‌ها
زمین و نان
فرشته و غلمان ببارد!
بارید!
و قطعنامه همین بمبی ست
که دارد می‌بارد!

جنوب غرق خون است و
غزه آهوی زخمی
تو تنها مانده ای نصرالله!
در خیبری به نام جنوب
و هواپیماها دارند خندق می کنند و
کودکان زخمی تشنه اند
تو رفته ای از شریعه آب بیاوری
در برابر چشم این همه ماهواره جاسوسی

اوضاع روزگار بد نیست
از سران عرب
یکی با شمشیری از طلا بر کمر
دارد ریشش را خضاب می‌کند و
یکی
همیشه در مواقع حساس
به سجده می‌رود
شیخ فلان
تا دشداشه را عوض کند

شیخ الرشید تا سان ببیند از برابر عکسش
شاه کوچک تا برگردد از تعطیلات آمریکایی
دیر خواهد شد
نماد ارتش عربی
پلیس مصراست
که همچنان حمله می کند به الازهر!
جان بولتون دارد پارس می‌کند در سازمان ملل!

تنها تو مانده ای نصرالله!
پس شمشیر را پس بگیر و
اسب را پس بگیر و
شریعه را پس بگیر و
غیرت عربی را پس بگیر
که پادشاهان عرب
شیهه اسبان مرده‌اند!