چشم به راه سپیده

چشم به راه سپیده

تو را غایب نامیده اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.
«غیبت» به معنای «حاضرنبودن»، تهمت ناروائی است که به تو زده اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی دانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند، ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می شوی، همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند که تو را پیش از این هم دیده اند. و راست می گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی. جمعه که از راه می رسد، صاحبدلان «دل» از دست می دهند و قرار از کف می نهند و قافله دل های بی قرار روی به قبله می کنند و آمدنت را به انتظار می نشینند...
و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه آدینه ای دیگر با دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می کنیم.
مرا ببخش
مرا بخاطر غمهای بی کرانه ببخش
به آتشی که زجانم کشد زبانه ببخش
زبار معصیت و بی کسی و تنهایی
شد از دو دیده روان، اشک دانه دانه ببخش
جبینم از عرق شرم تا ابد خیس است
روان زخمی ام از غصه، شانه شانه، ببخش
برای آتش قهرت اگر توان باشد
ز دوری تو کجا من شوم روانه، ببخش
بهار، بودن با توست، ورنه، بی تو کجا
وزد نسیم بهاری به آشیانه، ببخش
اگر چه تیره شده صفحه سپیددلم
ولی هنوز به لب دارم این ترانه، ببخش
اگرچه بار گناهم چو کوه سنگین است
به انتظار عطایم بر آستانه ببخش
به چله ای که به ندبه، شبانه طی کردم
و دیدم از برکات دمت نشانه، ببخش
هنوز در رگم از عشق قطره هایی هست
کم من و کرمت، قطره کن بهانه، ببخش
حسین بزرگی (حامد)
انتظار پیوسته
در خواب هم انتظارمان پیوسته است
چشمی باز است و چشم دیگر بسته است
با پانزده آمدی، مبارک عددی ست
زیرا که شبیه گنبد و گلدسته است
بیژن ارژن
کجایی؟
چشم انتظاری مرا
دیگر تمام پنجره ها
از بر کرده اند
-
من از مرگ نمی هراسم
من از خواب نمی هراسم
من از...
خدا می داند
هرگاه صدای نفسهایت
از دریچه متروک زمان
به گوش حساس قلبم می رسد
تمام زندگی به انتظار برمی خیزد
... تو کجایی؟ کی میآیی؟
سهیلا حسن پور- قاصدک- اندیمشک

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد