|
| |
غدیر واقعه غدیر حادثه اى تاریخى نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزى است که از تداوم خط نبوّت حکایت مى کند. غدیر نقطه تلاقى کاروان رسالت با طلایه داران امامت است.
داستان غدیر خم سال دهم هجرت بود و پیامبر از آخرین سفر حج خود باز می گشت، گروه انبوهی که تعدادشان را تا صد و بیست هزار رقم زده اند او را بدرقه می کردند تا این که به پهنه بی آبی به نام غدیر خم رسیدند. نیم روز هیجدهم ذی الحجه بود که ناگهان پیک وحی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و از جانب خدا پیام آورده که: «ای رسول آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به گوش مردم برسان و اگر چنین نکنی رسالت او را ابلاغ نکرده ای و خداوند تو را از گزند مردمان حفظ خواهد کرد» پیامبر دستور توقف دادند و همگان در آن بیابان بی آب و در زیر آفتاب سوزان صحرا فرود آمدند و منبری از جهاز شتران برای پیامبر ساختند و رسول خدا بر فراز آن رفته و روی به مردم کردند. ابتدا خدای را سپاس فرموده و از بدیهای نفس اماره به او پناه جست و فرمود: ای مردم بزودی من از میان شما رخت بر می بندم, آنگاه می افزاید چه کسی بر مومنین در ارزیابی مصلحت ها و شناخت و تصرف در امور سزاوارتراست همه یک سخن می گویند خدا و پیامبرداناترند. رسول گرامی می فرماید آیا من به شما از خودتان اولی و سزاوارتر.نیستم و همگان یک صدا جواب می دهند که چرا چنین است آنگاه فرمود: من دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم یکی ثقل اکبر که کتاب خداست و دیگری ثقل اصغر که اهل بیت منند. مردم، بر آنان پیشی نگیرید و از آنان عقب نمانید. آنگاه دست علی (ع) را در دست گرفت و آن قدر بالا برد که همگان او را در کنار رسول خدا دیدند و شناختند سپس فرمود: خداوند مولای من و من مولای مومنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. ای مردم هر کس که من مولا و رهبر اویم این علی هم مولا و رهبر اوست و این جمله را سه بار تکرار کرد و چنین ادامه داد: پروردگارا، دوستان علی را دوست بدار و دشمنان او را خوار. خدایا علی را محور حق قرار ده و سپس فرمود: لازم است حاضران این خبر را به غایبان برسانند. هنوز اجتماع به حال خود باقی بود که دوباره آهنگ روح بخش وحی گوش جان محمد صلی الله علیه و آله را نواخت که: «امروز دینتان را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما به پایان رساندم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم» و بدین سان علی (ع) از جانب خداوند برای جانشینی پیامبر (ص) برگزیده شد.
سندیت واقعه غدیر خم مرحوم علامه امینى در کتاب الغدیر خود نام راویان حدیث غدیر را به ترتیب زمان زندگى ذکر کـرده اسـت:
حدیث غدیر در کتب معتبر اهل سنت از جمله در کتاب «مسند» امام احمد حنبل, در «سنن» ترمذى, «مسند احمد» و در «مستدرک» حافظ ابن عبداللّه حاکم نیشابورى به مضامین مختلف ذکر شده است.
مفهوم عید هیجدهم ذی الحجه روز غدیر خم را مسلمین خصوصا شیعیان عید شمرده اند لغویون عید را از مشتقات ماده "ع و د" به معنای بازگشت می دانند و در نوروز بازگشت حیات را به پیکر سرد گرامی می دارند حیاتی که در هجوم خزان به سردی می گراید و در بیداد سرمای زمستان تا مرز نیستی پیش می رود تا آنجا که گویی هرگز نبوده است. در مقام تطبیق این نکته با موازین مکتبی و مذهبی باید گفت عید آدمی بزرگداشت بازگشت حیات معنوی انسان است. در چنین باوری نوروز انسان روزی است که وی به خویشتن باز گردد و گمشده اش را دریابد. مثلا در ماه مبارک رمضان آدمی بعد از سی روز جهاد و مجاهده با نفس سرکش تمام ناخالصی های وجودش را ذوب می کند تا عبودیت ناب در آن تجلی کند و آنگاه عید فطر است. پس عید اسلامی بازگشت حیات است و تعیین آن بر عهده شرع اقدس غدیر بنا بر این تفسیر هر دو شرط را دارد یعنی هم بازگشت به خوبشتن است .و هم از طرف شرع مشخص شده است.غدیر بازگشت حیات دوباره اسلام است علاوه اینکه عید غدیر تشریع هم شده است در زیر به نمونه هایی از روایاتی که غدیر را عید شمرده اند اشاره می شود فرات بن ابراهیم کوفی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که ایشان به نقل از پیامبر اکرم فرمودند یوم غدیر خم افضل اعیاد امتی روز غدیر بزرگترین عید امت من است حسن بن راشد می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم غیر از عید فطر و قربان برای مسلمانان عید دیگری هم هست فرمودند بلی و این عید از آن دو عید دیگر با فضیلت تر است گفتم کدام روز است فرمود روز هیجدهم ماه ذی حجه عید غدیر خم عرض کردم قربانت شوم در آن روز چه اعمالی انجام دهیم روزه بگیرید بر محمد و آلش صلوات بفرستید ...... یقین بدانید فرمودند انبیا علیهم السلام روزی که وصی خود را نصب می کردند امر می کردند که آن روز را جشن بگیرند وقتی به سیره ائمه و پیامبر اکرم مراجعه می شود در می یابیم که پیامبر و امیر مومنان و سایر ائمه با روز غدیر به عنوان یک عید برخورد کرده و مسلمانان را به تبریک و تهنیت گفتن به هم دعوت کرده اند امام حسن علیه السلام روز عید غدیر در کوفه مهمانی بزرگی برپا می داشتند. امام علی با فرزندان و گروهی از پیروانش بعد از نماز برای شرکت در مجلس به منزل امام حسن علیه السلام می رفتند .و پس از اتمام مهمانی امام حسن علیه السلام هدایایی به مردم اعطا می فرمود .لذا این حرکت امام حسن علیه السلام موجب شد مردم به روز عید غدیر عادت کنند.
اعمال غدیر
|
حج امانتی است الهی ، که باید در موسم ادا شود . گزاردن این امانت شرایطی دارد . امام صادق (ع) فرموده است : "اگر به حج رفتی دل خود را از هر چه جز خدا است خالی کن . همه کارهای خود را به خالق خود واگذار، در حرکات و سکنات بدو توکل نما ، خود را دربست تسلیم قضای الهی ساز ، دنیا و مردم را رها کن." داستی که کاری دشوار و طاقت فرساست . در جائی که اگر لحظه ای غافل شوی سیل جمعیت تر ا از سویی به سویی می افکند . دنیا و مردم دنیا را رها باید کرد . اینجاست که معلوم می شود حج ، جهاد است و چنانچه گفتیم ، دشوار تر از جهاد . در سفر حج تکروی نباید کرد . باید همداه گروه بود . دسته جمعی بروید ، چون دست خدا همراه جماعت است . چون جماعت رحمت است و تکروی عذاب . چون ، تو تنها عهده دار این امانت نیستی . این دو ملیون مردم دیگر نیز که هر دسته ای از جایی آمده اند ، با تو شریکند . و این امانت ، در این جمع فشرده و بهم پیوسته ، در منطقه ای فشرده تر و محدود تر از این جمع باید گزارده شود . بله ، باید در دنیا و با مردم دنیا سفر کرد و هر لحطه با آنان بود و نیز باید هم دنیا و هم مردم را نادیده گرفت ...راستی اگر امانت گزاردن به آن آسانی بود ، که در کتابهای مناسک می خوانیم ، چرا آسمان و زمین و کوهها از کشیدن آن عاجز ماندند ؟ و قرعه فال به نام ما انسانهای خطا کار نادان زده شد ؟ چر ا خاقانی شروانی ، در عصر کاروان و شتر ، در جمعی برابر یک بیستم جمعیت عصر ما ، یا کمتر از یک بیستم ، حج کرده است ، گذشتن از صحرای منا ، و رمی جمره را ، به عبور از صراط تشبیه می کند:
بگذر از سر مویی که صرابش دانند پس به صحرای فلک جای تماشا بینید
و اگر اعمال حج ، همان حرکات دست و پا و زبان است ، چرا متکلمی آگاه چون ناصر خسرو بر مسلمانی پاکدل طعنه می زند که :
گفتم ای دوست پس نکردی حج نشدی در مقام محو مقیم
رفته ای ، مکه دیده آمده باز محنت بادیه خریده به سیم
و چرا بدو تعلیم میدهد که : اگر بار دیگر به حج رفتی ، باید هنگام احرام گرفتن ، جز خدا همه چیز را بر خود حرام کنی ، وقتی لبیک می گویی ، باید پاسخ پروردگار را بشنوی. وقتی در عرفات ایستادی ، باید حق را بشناسی و منکر خود گردی . وقتی گوسفند می کشی ، باید نخست نفس شوم را قربانی کنی . این است حج مقبول.
از : استاد دکتر سید جعفر شهیدی
عادت کردهایم که بگوییم منتظریم. عادت کردهایم بعد از هر صلواتمان بگوییم:«… وَ عَجِّل فَرَجَهُم» یا این که بعد از هر نماز دعاى فرج را بخوانیم. حتى از روى عادت براى سلامتى امام زمان (عج) صلوات نذر مىکنیم. به نبودنش، به نیامدنش، به انتظارمان عادت کردهایم.
آنقدر در این آخرالزمان در فتنه غرق شدهایم که یادمان رفته مدینه فاضله یعنى چه؟ انگار عادتمان شده که هر روز، خبر یک قتل، یک تصادف مرگبار یا یک سرقت را بشنویم. مثل این که اگر پنجشنبهها منتظر نباشیم، یکى از کارهاى روزمرهمان را انجام ندادهایم. یا فکر مىکنیم اگر صبحهاى جمعه در مراسم دعاى ندبه شرکت نکنیم، از دوستانمان عقب ماندهایم. آخرین بارى که صبح جمعه بیدار شدیم و از این که «او» نیامده بود، دلمان گرفت؛ کى بود؟ عزیزى مىگفت: «خیلى وقتها منتظریم. منتظر تلفن کسى که دوستش داریم، یا نامهاى که باید مىرسیده و نرسیده؛ یا کسى که باید مىآمده. چند بار از این دست انتظارها براى آن کسى که مدعى انتظارش هستیم، داشتهایم؟ ... یک جاى کار مىلنگد.» راست مىگفت. یک جاى کار مىلنگد ...
چند روز قبل، مرد نابینایى را دیدم که کنار خیابان ایستاده بود. نه به ماشینهایى که برایش بوق مىزدند توجه مىکرد، نه به آدمهایى که مدام به او تنه مىزدند. پسرکى کنارش ایستاد. زیر گوش پیرمرد چیزى گفت و او سرش را به علامت جواب مثبت تکان داد. و بعد، پسرک با نرمى زیر بازوى پیرمرد را گرفت تا او را از خیابان بگذراند. به وسط خیابان که رسیده بودند، دیدم لبهاى پسرک مدام تکان مىخورد و بر لبهاى پیرمرد هم لبخندى نشسته. خیابان شلوغ بود و چند دقیقهاى طول کشید تا از عرض آن گذشتند. و در این مدت پیرمرد و پسرک جوان با هم صحبت مىکردند و مىخندیدند. به سمت دیگر خیابان که رسیدند، پیرمرد دست پسر را از بازویش جدا کرد و به سرعت به سمت لبهایش برد و بوسید ... پسرک مات و مبهوت به پیرمرد که عصازنان دور مىشد، خیره شده بود ...
من هم مات شده بودم. پس از چند لحظهاى که به جاى خالى پیرمرد خیره شده بودم، به خودم آمدم. صداى بوق ماشینها و همهمه مردم، به من فهماند که در دنیاى بىرحم این زمانه، پیرمردى دست عاطفه فراموش شده بشرى را بوسیده، دست کمک به همنوع، دست «بنىآدم اعضاى یکدیگرند» را ...
مىبینى چقدر در آخرالزمان غرق شدهایم؟ از این روزهاى روز مرگى، از روزهایى که با دیروز و فردایمان تفاوتى ندارند، خستهام ...
چند وقت قبل ـ جایت خالى ـ میهمان امام رضا علیه السلام بودم. یکى از شبها، با حال و هواى غریبى، گیج و منگ، تن به سینه سرد دیوار داده، به ضریح، چشم دوخته بودم. دخترى کنارم نشسته بود. چادرش را تا روى صورت کشیده بود و با خود زمزمه مىکرد: «یا وجیها عندالله، إشفع لنا عندالله» یک نفر بلندبلند صلوات مىفرستاد و کسى آن طرفتر خوابیده بود... از سمت دیگر ضریح، حدود 20 جوان، در حالى که هر کدام گل سرخى در دست داشتند و منظم و عاشق به سمت ضریح حرکت مىکردند، یکصدا شروع به خواندن کردند:
«اى خداى من اومدم دعا کنم
از ته دلم تو رو صدا کنم
اى خدا منم دارم در مىزنم
یه شب اومدم به تو سر بزنم...»
با همین نواى دلنشین تا نزدیک ضریح آمدند و ایستادند؛ دست بر سینه و سرشار از حس احترام:
«... اومدم امشبو منت بکشم
چه کنم، خیلى خجالت مىکشم
همیشه کرامت از بزرگتر است
پیش تو دست پر اومدن خطاست.»
همه آدمها مىگریستند، همه آنهایى که خواب بودند و یا بیدار ...
تضرع عاشقانهشان که به پایان رسید، گلهایشان را به ضریح هدیه دادند و رو به قبله، با دستانى سوى آسمان رفته، نشستند: «اللّهُمَّ کن لولیّکء الحجة بن الحسن »
نمىدانم چرا نام زیبایش، گونههایم را نیلوفرى کرد ... دعاى فرج که تمام شد، برخاستند و با بغضى غریب شروع به زمزمه کردند:
«اباصالح! التماس دعا هر کجا رفتى یاد ما هم باش!
نجف رفتى، کاظمین رفتى، کربلا رفتى، یاد ما هم باش!
مدینه رفتى به پابوس قبر پیغمبر، مادرت زهرا ...»
و دور شدند. ناخودآگاه نیمخیز شدم. مىخواستم دنبالشان بروم، بگویم: «ببخشید آقاى محترم! شما یک مرد میانسال را ندیدید؟ مىگویند نشانش یک خال هاشمى است و یک شال سبز. شنیدهام مانند جدش، یتیمان را از محبت سیراب مىکند و همچون سیدالشهدا، مظلومان را از عدالت. همانى که همه آدمها، همه ادیان، موعود مىنامندش...
ببخشید ! شما محبوب مرا ندیدهاید؟»
منبع: مجله موعود، شماره 47 .