در زمینی که ضمیر من و توست
از نخستین دیدار
هر سخن هر رفتار
دانه هاییست که می افشانیم .
برگ و باریست که میرویانیم
آب و خورشید و نسیمش مهر است
گر بدان گونه که بایست به بار آید
زندگی را به دل انگیز ترین چهره بیاراید
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف
که تمنای وجودت همه او باشد و بس.
بی نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس.
زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست
در ضمیرت اگر این گل ندمیده ست هنوز
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده ست هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت.
...
فریدون مشیری
سلام دوست عزیز...
ممنون که خبرم کردی...
شعری که انتخاب کردی واقعا زیبا بود...
من با تبادل لینک موافقم اما کار اون یکی شیطون بلاست حتما بهش میگم(چشمک)
بای بای
سلام
خوشحال باشید و سبز در زندگی
دلم گرفته.............
سلام عالییییییییییییییی
منم اپم سر برن خوشحال میشم
منتظرم روز خوش
یا حق
سایت جالبی دارید موفق باشید...شعر بسیار زیبا یی بود
سلام
کارتون عالیه این رو بدون تعارف میگم هم عکس جالبی بود هم متنی خوبی ولی من آهنگی ندارم از وبلاگ شما اگر برای وبلاگتون آهنگ بذارید دیگه محشر میشه خوب و خوش باشید
زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته ست
سلام
شعر زیبایی بود
شاد باشی و عاشق
یاهو.
سلام.عیدتان مبارک
زیباست واقعا عالیست .
مسافر بروز است سرافراز میفرمائید؟
التماس دعا
ممنونم پیشم اومدی بازم بیا منتظرم .
وبلاگت جالبه متناشم قشنگه
لینک تو لینک هم می کنیم
منتظرم
بابای .
سلام شعره زیبایی ست من آپم منتظرتم
سلاممممممممممم
خیلی زیباست
ولی خیلی کم پیدایی
شبه خوبی داشته باشی
یا حق
سلام دیدی اومدم و سر زدم
یاهو
سلام
عالیست
من هم بروزم قدم رنجه بفرمائید
التماس دعا-یاحق
انتخاب زیبایی بود، بذر محبت را در دل هر کسی نمی توان یافت. باید عاشق بود.
موفق باشید.
سلامممممممممم
منم اپم سر بزن
مرسی
سلام احمد جون.
ممنونم که به وبلاک خودتون سرزدی انشاءالله به روز میکنیم وبلاک شما هم خوب است.
با تشکر رحمان.
salam...,mamnoon ke be webloge maa sar zad kheili zibaa bood bazam be maa sar bezan
سلام..به ماهم سر بزن...یه شعر قشنکى از فریدون مشیرى کذاشتیم...بخونش.باى
من در همه ی زندگی جز نثر و شعر،/ سرمایه ای و اندوخته ای ندارم./ وارث نثرهایم مردمند / _که همیشه دوستشان داشته ام_/ و وارث شعرهایم این صومعه است / که مرا دوست می دارد./ نثرها را برای مردم گفته ام ، از مردم است./ و شعرها را در این صومعه سروده ام،/ و از روح اسرار آمیز و لطیف صومعه است./ نثرهایم در سینه مردم خواهد ماند،/ و شعرهایم در دل این صومعه هرگز فراموش نخواهد گشت./ و من که در زندگی ام جز شعر و نثر نیندوختم،/ این چنین جاودانی خواهم گشت./ پس چرا از مرگ بترسم؟..//..به روزم و منتظر قدمهای سبز تر از سبز شما عزیز بزرگوار
سلام دوست من
من شما رو لینک کردم
و خوشحال میشم اگه...
سلام احمد...ما آب هستیم...با اومدنت خوشحالمون کن..مرسى باى
سلام ممنون از شعر زیبای که از مشیری هست راستی عکس باز نشد چکار کنم
سلام
سلام.... گاهی .... غیر از تو هر جه ست فراموش میکنم....فردیون مشیری رو عشق است .... میگم تقویم شما امروز ندمه برجه.....؟؟؟
شاد ببینمتون...ممنونم که سر زدید به من....میخواید با هم تبادل ینک داشته باشیم....لفت کنین بگین...
تاتا
سلام
شکسپیر گفته : من از انانی نیستم که هنگامی که دوستی دست نیاز بسویم دراز می کند دست او را پس بزنم
راستی من ازین شعر خیلی خوشم می یاد . بار معنایی بسیار زیادی داره .
برای شما ارزوی موفقیت می کنم
سلام
من آپم خوشحال میشم قابل بدونید و یک سری به من بزنید
خیلی زیبا بود
زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته است
من اپم به منم یه سر بزن
یاهو
سلام
بسیار زیباست اما چرا بروز نمیکنید؟
التماس دعا-یاحق
زندگی دیباچه فریادهاست / سرگذشت در گذشت یادهاست
سلام به به چه وبلاگ قشنگی دارین ............براتون ارزوی موفقیت دارم ...........یا حق