خطای چشم

آیا می توانید نقاط سیاه را بشمارید؟


آیا خطوط افقی موازیند یا نه؟

 

این فیل چند تا پا داره؟

چند چهره در این تصویر می بینید؟

 

آیا می توانید در عکس زیر 4 گرگ ببینید؟


In the picture below, do you see a face and the word liar?

در عکس زیر به نظر میرسد دایره وسط سمت چپ بزرگتر از دایره وسط سمت راست باشد اما این طور نیست و با هم برابرند

 

در عکس زیر آیا مار پیچ می بینید؟

!!اما نه دوایر متحدالمرکزند

 

!برای چند لحظه به نقطه سیاه وسط عکس زیر خیره شوید.خواهید دید که هاله دور آن از بین خواهد رفت

آیا می توانید در تصویر زیر سگ را ببینید؟

 

برای 30 ثانیه به حباب سیاه لامپ زیر خیره شوید سپس ناگهان نگاهتان را به قسمت سفید مانیتور یا یک صفحه سفید دیگر بیاندازید.یک لامپ نورانی را جلو چشمان خود می بینید

فکر می کنیدچند رنگ در این تصویر به کار رفته؟تنها سه رنگ!سفید -سبز و صورتی .اما بنظر می رسد دو نوع رنگ صورتی بکار رفته

 

!پله پایان ناپذیر

 

مثلث غیر ممکن

 

آیا تصویر زیر می چرخد و موج میزند؟

 

به نقطه خاکستری وسط تصویر زیر نگاه کنید.سپس سر خود را عقب و جلو ببرید. به نظر می رسد که دوایر می چرخند

 

فکر می کنید می توانید چنین چیزی بسازید؟

 

به مدت یک دقیقه به تصویر زیر خیره شوید بدون اینکه چشمان خود را حرکت دهید.سپس ناگهان نگاه خود را به صفحه سفیدی بیاندازید.چه می بینید؟

 

آیا دو خط ارغوانی موازیند یا نه؟

 

.تصویر یک پرنده که شخصی را در منقار دارد

!!اما وقتی برعکس می شود قایقرانی با یک ماهی بزرگ

 

یک آموزش غیر ممکن

یک سازه عجیب

 

به مدت یک دقیقه به وسط تصویر زیر خیره شوید بدون اینکه چشمان خود را حرکت دهید.سپس ناگهان نگاه خود را به صفحه سفیدی بیاندازید.پرچم آمریکا را می بینید؟


یک بنای تاریخی غیر ممکن


آیا میتوانید 13 چهره مخفی در این تصویر ببینید؟


کدام سرباز بلندتر است؟


این تصویر یک خرگوش است یا یک اردک؟

 

آیا تصویر زیر از یک جزیره است؟

اگر تصویر را بر عکس کنید می بینید که یک دهانه آتشفشان است

 

فکر می کنید می توانید چنین چیزی بسازید؟

 

تصویر زیر شبیه یک مارپیچ است.اما بواقع چند دایره است 

 

آیا می توانید در عکس زیر 3 چهره ببینید؟

 

لطفا چند لحظه صبر کنید تا تصویر زیر شروع به چرخیدن کند.سپس به مدت یک دقیقه به وسط تصویر خیره شوید بدون اینکه چشمان خود را حرکت دهید.آنگاه ناگهان نگاه خودرابه پشت دستتان بدوزید.آیا زیر پوستتان چیزیست؟

آیا ممکن است که مساحت با تغییر جای قطعات آن تغییر کند؟

چهره ای در مریخ

Photo taken by Viking 1 in 1976

 


The Face on the Earth

عکسی از یک محل تاریخی.آیا چهره ای را روی قله کوه می بینید؟


آیا خطوط افقی موازیند یا نه؟


.چند تصویر مخفی در عکس زیر میبینید؟خوب دقت کنید باز هم خواهید یافت


چند اسب در عکس زیر می بینید؟


دو عاشق پیر ،دو نوازنده،یک گلدان،یا یک زن؟


مجید عباسی: طراحی روی جلد، ‌مالیات کارهای تجاری است

«من چهل ساله شده‌ام و این اولین نمایشگاه شخصی و اولین مصاحبه‌ی من است»
مجید عباسی، گرافیست مجموعه ای از طراحی های روی جلد کتاب را به نگارخانه‌ی مرتضی ممیز خانه‌ی هنرمندان ایران آورد. او که، در سال 1344 در تهران متولد شده، فارغ التحصیل رشته‌ی ارتباط تصویری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است.
او علاوه بر تدریس در دانشکده هنرهای زیبا، مهم ترین بخش فعالیت حرفه ای خود را به طراحی جلد کتاب اختصاص داده است و در این باره می گوید:
«من صاحب یک استودیو طراحی هستم با مشتریانی که بیشتر فعالیت تجاری و اقتصادی دارند. دراین نوع کار هم، برای گذراندن مسایل اقتصادی و مالی، باید یک جوری با مشتری ارتباط برقرار کرد و وضعیت عمومی جامعه را در کار در نظر داشت. به همین دلیل در بیشتر موارد، کمتر می توان دغدغه های فرهنگی را در این کار ها منعکس کرد. در نتیجه من سعی می کنم مالیات فعالیت های تجاری ام را با کارهای فرهنگی به خصوص طراحی روی جلد کتاب بپردازم.»
با مجید عباسی که از دوازدهم تا نوزدهم شهریور میهمان خانه‌ی هنرمندان بود،‌گفت و گویی داشتیم که در ادامه می آید...

*چرا طراحی روی جلد را به عنوان عامل پیوند دهنده گرافیک و فعالیت های فرهنگی ذکر کردید؟
به دلیل این‌که در شرایط موجود، تاثیر گذاری کارهای دیگر به این اندازه نیست. مثلا طراحی پوستر را در نظر بگیرید، می دانید که در مملکت ما جایی برای نصب پوستر وجود ندارد. در نتیجه پوستر ها ساخته می شود و در آرشیو می‌ماند و یا نهایتا پشت یک شیشه در کنار کارهای دیگر چسبانده می شود. در نتیجه فکر می کنم کتاب خیلی ماندگار تر است، یا در ویترین کتابفروشی هاست و یا سال ها در کتاب خانه شخصی آدم ها می ماند. اندازه اش خیلی کوچک است اما به همان اندازه از اعتبار کار حرفه ای برخوردار است. به اضافه‌ی این‌که من همواره خودم علاقه داشتم که در حوزه‌ی کتاب و به ویژه ادبیات فعالیت داشته باشم.

*این کار را چگونه آغاز کردید؟
طراحی روی جلد را از 18 سال پیش، با سفارشی که آقای «صفدر تقی زاده» به من دادند آغاز کرده و بعد با نشر چشمه ادامه دادم. از آن زمان تا به حال تجربه های خیلی خوبی داشتم. مجموعه ای که در نگارخانه‌ی مرتضی ممیز داشتم، منتخبی است از کارهای پنج، شش سال اخیر.

*طراحی جلد چقدر در ایران سابقه دارد؟
طراحی جلد، به معنای مدرن گرافیک امروزی، چیزی نزدیک به پنجاه سال عمر دارد و با کارهای آقای « محمد بهرامی» آغاز شد که آتلیه ای را تاسیس کرده بود و بخشی از انتشارات امیر کبیر و انتشارات ارسطو را پوشش می داد. کم کم شاگردان و دانشجویانی مثل« مرتضی ممیز»،« فرشید مثقالی» و « آیدین آغداشلو» این کار را ادامه دادند و هرکدام، خود، دارای سبک و وسعت کار بسیار فراتر و تاثیر گذارتر از آقای بهرامی شدند.

*چگونه برای طراحی جلد با متن اثر ارتباط برقرار می کنید؟
یک طراح خوب برای این‌که هر مساله ای را به طراحی و تصویر بکشد، باید اطلاعات کافی از آن سفارش داشته باشد. اگر شما به عنوان مدیر یک شرکت تجاری به من یک نشانه شرکت را سفارش می دهید، وظیفه‌ی من این است که در برخورد اول از شما بپرسم شرکت شما چه کار می کند. شما ممکن است در چند جمله آن را به من توضیح بدهید. اگر این چند جمله برای من کافی بود، من می توانم آن کار را انجام بدهم. در غیر این صورت از شما می‌خواهم که خلاصه ای از شرح وظایف و فعالیت ها را در اختیار من بگذارید تا بتوانم به وسیله آن با کار شما بیشتر آشنا شوم. کتاب هم همین‌طور است. وقتی قرار است مثلا کتاب «جنگ و صلح» تولستوی کار شود، فقط با اتکا به اسم آن نمی توان برایش روی جلد طراحی کرد. باید تولستوی، موقعیت رمان را در زمان نویسنده، ادبیات روسیه را شناخت، و دانست اثر حامل چه پیامی است به لحاظ هنری و ادبی. یا مثلا اگر قرار باشد برای سمفونی شماره نه بتهوون، جلدی بسازید، نمی‌توانید فقط با گوش کردن به این اثر که حدود هفتاد دقیقه است، آن را بشناسید. با یک دور خواندن کتاب از اول تا آخر هم نمی‌توانید یک نویسنده و اثرش را به درستی بشناسید. در نتیجه باید ارتباط خیلی خوب و درستی با نوشته برقرار کنید.

*تا به حال بدون خواندن کتابی، روی جلد آن را طراحی نکرده اید؟
دو سه ماه پیش که من روی جلد کتاب «ابله» داستایوفسکی را کار کردم، یادم است که خیلی قدیم آن را خوانده بودم و هاله ای از خلاصه داستان توی ذهنم بود. اما چون واقعا در فشار کار بودم و نمی توانستم خیلی زمان بگذارم،‌دوباره نمی توانستم کتاب را بخوانم پس از سفارش دهنده خواستم که خلاصه ای از داستان را به من بدهد. او گفت این داستان درباره شاهزاده ای است که عاشق می شود و در این عشق، چشمانش همواره بسته است و نمی تواند اتفاقات اطرافش را درست تجزیه و تحلیل کند، به همین خاطرمن از تصویر محو آدمی که درست از بالای چشمانش برش خورده، استفاده کردم و یک تصویر دیگر ساختم. جالب است بدانید که آن تصویر، عکس کارگری است که پیش ما کار می کند و افغانی است و عکس را خود م گرفتم. به نظر من مفهوم مهم بود تا این‌که من بخواهم کاراکتر یک پرنس روسی را روی جلد کتاب در بیاورم.
در نتیجه باید ارتباط کامل با کار برقرار بشود.

*پس طراحی روی جلد، به این معنی نیست که طراح ابتدا تمام کتاب را بخواند بعد کار را طراحی کند.
چرا، کتاب را حتما باید خواند اما شیوه‌ی آن شاید گاهی متفاوت باشد. بارها اتفاق افتاده که من کتاب را از آخر شروع کرده ام به اول یا وسط کتاب را باز کرده، خوانده ام.
شما برای طراحی جلد، لازم است آن چیزی را که خواننده در اثر به دنبالش می گردد پیدا کنید.
چون عملا کار برای این است که کار به فروش برود. مثل یک شیشه کوکا کولایی که خیلی جذاب طراحی می شود تا همه شادابی و خنکی و طراوت در آن پیدا کنند و به خریدنش تشویق شوند. پس یک جلد کتاب هم باید محتوا را القا بکند. شما مخاطبانی دارید که می خواهند کتابی را به منظوری خاص بخرند. طبیعی است طراح باید برای کمک به خریدار، آن چیزی که نویسنده قصد داشته بگوید، با روش خود روی جلد کتاب بیاورد. پس محتوای اثر باید روی کتاب انعکاس داشته باشد و فقط با خواندن کتاب این دانش حاصل نمی شود. البته محتوای هر اثری، در نزد هر طراح، یک شکل و قیافه ای به خودش می‌گیرد که منعکس کننده روحیات آن طراح است.
یادم می آید زمانی که کتاب حدیث بی قراری ماهان شاملو را کار کردم، ایشان بیمار بودند و نتوانستند برای کتاب به من کمک کنند. از آقای پاشایی که همکارش بود کمک گرفتم که خیلی کمکم کرد و در نهایت شما تصویر هیچ کدام از کارهای این کتاب را روی جلد آن نمی بینید بلکه فضای حدیث بی‌‌قراری ماهان را تصویر شده است که خیلی نزدیک است به ذن، و هایکوهای ژاپنی.

*آقای نامی درمورد کارهای شما معتقد بودند که کارهای شما در عین سادگی، بسیار پر صلابت است. در مورد این گفته چه نظری دارید؟
البته ایشان لطف داشتند. من درباره سادگی کارها می توانم حرف بزنم اما درباره صلابتش باید نظر دیگران را شنید.
هر طراحی، به نوبه خود، تحت تاثیر عوامل مختلفی از هنر، ادبیات، فرهنگ و جامعه اش است و از دیگر هنرمندان تاثیر می گیرد. من هم مانند دیگران از آثار هنرمندان دیگر بسیار تاثیر گرفته ام. این تاثیرات در یک کانال و در یک راهی، به وسیله طراح، آنالیز و تجزیه و تحلیل شده، زوائدش از میان می رود و به نتیجه ای خاص می رسد. باید بگویم که من هم اتفاقا ، تحت تاثیر سادگی کارهای آقای نامی بودم و آن حداقل و سفیدی و سایه هایی که در کارهایش هست.
من در کار طراحی معمولا روشی را انتخاب می کنم که ساده باشد و بتوانم با این ساده ترین ابزار، تصاویر و نوشته ها، ‌کارم را ارایه بدهم.

*برای روی جلد مجموعه کتاب ها، تنها تغییر رنگ کافی است؟
در مورد یک سری کتابی که به صورت سلسله وار چاپ شده و موضوع مشترک دارد، شیوه این است که استمرارا موضوع و وحدت و یکپارچگی مجموعه، حفظ شود. پس شما باید به یک چار چوب واحد برسید که در عین یکسان بودن، از تغییر و تنوع هم برخوردار باشد . این تغییر را می توان در تصویر یا رنگ یا نوشتار آورد.
شما به عنوان یک طراح موظفید که اگر مجموعه آثار سعدی را طراحی می کنید، برای روی جلد به تم واحدی برسید که هم فروش خوبی داشته باشد و هم بیننده ای که گلستان را خریده بتواند به راحتی شش ماه بعد دنبال غزلیات و گلستان بگردد.

*اتنخاب رنگ به چه چیزی بستگی دارد؟
یک کمپوزیسیون کار گرافیک عوامل مختلف دارد که یکی از آنها رنگ است. ممکن است یک رنگ، به دلیل حضور همه جانبه ای که در اثر دارد، از عوامل دیگر قدرت بیشتری داشته باشد. رنگ در کارهای من، بیشتر به سمت خاکستری است و معمولا فکر می کنم هر عنصر تصویری را در خاکستری برجسته تر کنم. البته این یک گرایش ناخود آگاه است.
البته در بعضی جلدها، ‌مثل «چند روایت معتبر» که شما قرمز یک دست را می‌بینید یا «عاشقانه های آبی» که آبی یک دست را می بینید یا در مجموعه سعدی که انعکاس رنگ های موجود فرهنگ ایرانی را در آن می بینید. اما به هر حال این طرح ها انعکاس روحیات درونی یک طراح است. شما وقتی به سابقه و پیشینه هنرهای تجسمی مراجعه می کنید می بینید که مثلا طراحان دوران رومانتیک همیشه علاقه به رنگ های درخشان داشتند. رامبراند حتی زمانی که در یک فضای تاریک قرار می گرفت، علاقه داشته تکه هایی از کار همیشه مثل یک چراغ روشن بماند. در کار امپرسیونیست ها دائم رنگ‌های شفاف را می بینیم. در بخش دیگر هنرمندان از یک فضای مه آلود استفاده می کنند. به کوبیسم که می رسیم شما در ارتباط می شوید به رنگ‌های نزدیک به تخت. در پاپ آرت و هنر مدرن کاملا متفاوت می شود. پس رنگ همیشه تعریف زمان خود را داشته است و این رنگ، یک عنصر از یک کار طراحی است که در نوبه خود بسیار تاثیر گذار است و انتخاب آن هم بستگی به روحیات طراح دارد.

*من فکر می کردم که خود کار است که رنگ را تعیین می کند.
البته این هم هست و من آن را نفی نکردم که خود کارمی تواند خود را تعریف کند. مسلم است برای کتابی مثل «روزها و سایه ها»ی «فرشته ساری»، که مجموعه ای از شعر هایی است که فضای سردی را به شما منتقل می کند، نمی توانید از قرمز استفاده کنید.
تعریف نشده که حتما از آبی استفاده کنید، ولی طیف رنگ های سرد، راحت‌تر می تواند فضا را بازتاب دهد